یک خیالبافیِ خوشدلانه!* / تحلیل فیلم «آرتیست» The Artist
- توضیحات
- دسته: تحلیل سینمای سایر جهان
- منتشر شده در 1390-12-02 01:51
قطعاً تعمدی در کار بوده است! که البته با توجه به زمان رخ دادنِ حوادث فیلم و متعاقب آن القای الگوی هجوگونگی در کنار آن، کاملاً امری توجیهشدنی به نظر میرسد.
فیلم فارغ از حس نوستالژیکِ بسیار جذابش، در کل داستانی بسیار سرراست را با تمامی کلیشه ها و الگوهای تکراریاش بازگو میکند.
عنصر صدا میبرد نیز دقیقاً در راستای همین آشنازداییست. ژرژ در کابوسهایش صدای اشیای کنارش را میشنود -همانطوریکه مخاطب- وحشت میکند، فریاد میکشد اما برخلاف انتظار صدایش درنمیآید! یعنی یک ارجاع هوشمندانه به نحوهی بهرهبرداریهایِ هنریِ امثال رِنه کلر از عنصر صدای سینک شده در آغاز سینمای ناطق در فیلمهایی نظیر میلیون و یا آزادی از آنِ ماست. یا قبلتر از آن به بیانیهی سالِ 1928 آیزنشتاین، پودوفکین و الکساندروف که فیلمسازان را از استفادهی صدای سینک شده برحذر میداشتند، زیرا گمان میبردند نه تنها صدای همزمان باعث تخریب فرهنگ مونتاژ میشود بلکه بالاخره نیز شاکلهی استقلال سینما در مقام یک هنر را ویران میکند. البته فیلم هازاناویسیوس صرفاً یک ارجاع ساده به این قضایا دارد نه اینکه بخواهد نشان دهد برای مثال ماهیت مفروض سینما و معانی زیباییشناختی روایی و بصری آن مختص به خودش است و لاغیر.
در اصل فیلم سادهتر از این حرفهاست. همانطوریکه فرضاً آرایههای ادبی آن نیز واضح و خالی از هرگونه پیچیدگیست. برای مثال نشان دادن تصویری از آخرین فیلم ژرژ که از قضا خودش نیز کارگردانیاش کرده، در حالیکه در باتلاقی فرو میرود و میمیرد، گواهی بر همین ادعاست. ژرژ که گویا دارد نفسهای آخر زندگی هنریاش را میکِشد تصمیم به ساختن فیلمی صامت میگیرد. آن هم با سرمایهی خودش. در حالیکه خوب میداند دوره، دورهی یکهتازیِ سینمای ناطق تازه متولد شده است. همانطوریکه قابل پیشبینی هم هست فیلم ژرژ به سختی در گیشه شکست میخورد در حالیکه خودش نیز در انتهای فیلم به خوارترین شکل ممکن میمیرد تا اینگونه کنایهای باشد بر اوضاع و احوال حقیقی خودش. گویی ژرژ به دست خودش، اسطورهی ساختهی دیگران را میکُشد و نابود میکند؛ شیوهای مازوخیستی. یعنی عملی که نوعی ساختارزدایی یکّه نیز محسوب میشود. سوپراستاری بُتگونه در پایان یک فیلم میمیرد! که امری کاملاً غیرمعمول و غیرطبیعی محسوب میشود، البته لااقل در دورهای که فیلم ادعا میکند دست به بازسازیاش زده است. بههرحال آنچه مبرهن است، نمود بیرونی این شبیهسازیها است. گویی ژرژ همان باستر کیتون باشد، یا هارولد لوید، هری لنگدن، امیل یانینگز یا حتی چارلی چاپلین. که ظهور سینمای ناطق یا کلاً محوشان میکند (مثل کیتون، لنگدن) یا شمایل سینماییاشان را در آن دوره و بر روی پرده ضعیفتر و نادیدنیتر از همیشه (مثل یانینگز). البته در این میان اسطورهای همچون چاپلین که تا لحظهی آخر در برابر هجوم تکنولوژی کذایی مقاومت میکند، قضییهاش کمی پیچیده است. او دو شاهکار دیگرش را در اوج دوران سینمای ناطق میسازد. به ترتیب روشناییهای شهر در سال 1931 و عصر جدید در سال 1936. البته با اینکه در این فیلمها همچنان در برابر دیالوگ شنیداری مقاومت میکند اما از صدای سینکشده، استفادهی هنرمندانهای میبرد مثل رِنه کِلر. و بالاخره در انتهای فیلم عصر جدید نیز تسلیم شده و آهنگی را به زبان خودش میخواند!
فارغ از بحث ظهور صدا، فیلم هازاناویسیوس در انتها دوباره به سمت همان الگوی کلیشهای هالیوودی تمایل نشان میدهد. که البته بار دیگر ارجاعی آشکار به سنتهای تثبیتشده است. یعنی نجات در دقیقهی آخر که از ابداعاتِ گریفیث است. پِپی مانع خودکشی ژرژ میشود و سپس با اصرار از استودیوی طرفِ قراردادش میخواهد تا ژرژ نیز او را در فیلم جدیدش همراهی کند. هر چند صاحبان استودیو معتقدند دوران امثالِ ژرژ به پایان رسیده است و اکنون زمانی دیگر است. اما بههرحال این سخن یک سوپراستار است که دوباره به کرسی مینشیند و ژرژ بارِ دیگر به روی پرده بازمیگردد. درست همینجا هم هست که فیلم از حالتِ صامت بودن خارج میشود و ژرژ لب به سخن گفتن میگشاید. هرچند هازاناویسیوس هوشمندانه بر روی همین حالت جدید تاکیدی نمیکند تا با یک تیر دو نشان را بزند. هم دوباره از الگوهای روایتی هالیوودی تبعیت کند -هر چند با خاصیتی هجوگونه- و هم به صورتی پنهانتر بر این واقعیت صحّه بگذارد که کسی در تاریخ سینما به یاد ندارد که اسطورهی سینمای صامت همچنان در دوران ناطق نیز اسطوره بمانند ...
امتیاز منتقد به فیلم از 10 (8.2)
امتیاز مخاطبان IMDB به فیلم از 10 تا زمان انتشار مطلب (8.4)
امتیاز Metacritic به فیلم از 100 (89) امتیاز مخاطبان سایت به فیلم از 10 (7.9)
امتیاز Rotten tomatoes به فیلم از 100 (97) امتیاز مخاطبان این سایت به فیلم از 100 (91)
*عبارتی که گریفیث در توصیف فیلمهای فرانک کاپرا به کار میبرد به ویژه چه زندگیِ شگفتانگیزی!





دیدگاهها
منم وبلاگ برداشت از فیلم رو دارم
البته برداشتی متفاوت از فیلم های بزرگ
http://conclude.blogsky.com